پرهامپرهام، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

پسر من تاج سر من

بدون عنوان

پرهام جان این روزها تنبل شدم و الانم نگام میکنی که بغلت کنم فقط بگم حسابی بزرگ شدی میخندی صدا در میاری لوس شدی و موقع گریه کردن لباتو بر میگردونی   ...
11 بهمن 1390

پرهام و بی خوابی تا 4 صبح

دیشب حسابی شیطون شده بودی نمی خوابیدی خدا رو شکر دلت درد نمی کرد فقط دوست داشتی همش بغلت کنم الهی قربونت برم امروز صبح وقتی پوشکتو عوض کردم حسابی برام خندیدی مامان فدای لب کوچولوت شه الهی قربونت برم ...
4 دی 1390

کنترل سزارین و پرهام

دیروز ساعت 5 غروب شیرتو خوردی حسابی هم گریه میکردی اصولا تو ماشین میخوابی دیرزو منو و تو و بابایی رفتیم مطب دکتر تا مامان جای سزارینشو به دکتر نشون بده آخه 40 روز از عمل مامان و به دنیا اومدنت میگذره عزیزم من رفتم تو مطب و بابا با ماشین برد دورت بده تا بیدار نشی هنوز 5 دقیقه نگذشته بود که بابایی زنگ زد که شوفول بیدار شده و داره گریه میکنه حالا تو و بابایی تو ترافیک بودید بابایی زد کنار و بغلت کرد ولی آروم نشدی حالا به یه دست تو رو بغل کرد و بایه دست دیگه رانندگی میکرد منم از مطب اومدم بیرون و دویدم تا خودمو به ماشین بابایی برسونم وقتی صدای گریه هاتو میشنیدم انگار داشتن توی جیگرم کارد فرو میکردن روز بدی بود دیشب هم تا ساعت 2 بیدار بودی ...
27 آذر 1390

بدون عنوان

از همه دوستای خوبی که تو این مدت به وبلاگ من سر زدن من و شوفول ممنونیم برای همتون آرزوی روزای خوبی دارم ...
11 آذر 1390

پسر نازم به دنیا اومد

خدایا ممنونم که یه بچه سالم به من و شوشو هدیه دادی عزیزم الان 26 روزته دیشب حسابی بیدار بودی و نخوابیدی میدونم دل کوچیکت درد میکرد پسری میدونی تو تمام زندگی من و بابا هستی دوستت دارم عزیزم ...
11 آذر 1390

انتظارها به سر رسید

انتظار ها به سر رسید کمتر از 24 ساعت آینده شوفول به دنیا میاد فردا تو بغلمی بخوای نخوای میای تو بغلم قربونت برم گوگولی مگولی من همه منتظر اومدنت هستن عزیزم مخصوصا من و بابا مهدی ...
14 آبان 1390