پرهامپرهام، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

پسر من تاج سر من

بدون عنوان

پسر گلم تو این عکس 2 ماهشه این عکس مربوط به همون روزایی که پرهام اصلا شبها نمی خوابید شیطون طلای مامان عشق من   ...
3 اسفند 1390

بدون عنوان

جوک جوک طلا وقتی 3 ماهش شد دیگه آقا شد و شبها ساعت 1 یا 2 می خوابید ممنونم پسری ...
3 اسفند 1390

یه عالمه حرف اما وقت کم

سلام جیگر طلا الان بغلمی حسابی لوس شدی و فقط با منو و بابا مهدی آروم میشی هفته قبل حسابی سرد بود و ما خونه بودیم 15 بهمن سه ماهگی ات تموم شد امروز بردمت برای وزن وزنت شد 6500 خوشحال شدم چون توی ماه قبل زیاد شیر نمی خوردی راستی شوفولی توی 90 روزگی ات برف اومد. 
17 بهمن 1390

بدون عنوان

پرهام جان این روزها تنبل شدم و الانم نگام میکنی که بغلت کنم فقط بگم حسابی بزرگ شدی میخندی صدا در میاری لوس شدی و موقع گریه کردن لباتو بر میگردونی   ...
11 بهمن 1390

پرهام و بی خوابی تا 4 صبح

دیشب حسابی شیطون شده بودی نمی خوابیدی خدا رو شکر دلت درد نمی کرد فقط دوست داشتی همش بغلت کنم الهی قربونت برم امروز صبح وقتی پوشکتو عوض کردم حسابی برام خندیدی مامان فدای لب کوچولوت شه الهی قربونت برم ...
4 دی 1390

کنترل سزارین و پرهام

دیروز ساعت 5 غروب شیرتو خوردی حسابی هم گریه میکردی اصولا تو ماشین میخوابی دیرزو منو و تو و بابایی رفتیم مطب دکتر تا مامان جای سزارینشو به دکتر نشون بده آخه 40 روز از عمل مامان و به دنیا اومدنت میگذره عزیزم من رفتم تو مطب و بابا با ماشین برد دورت بده تا بیدار نشی هنوز 5 دقیقه نگذشته بود که بابایی زنگ زد که شوفول بیدار شده و داره گریه میکنه حالا تو و بابایی تو ترافیک بودید بابایی زد کنار و بغلت کرد ولی آروم نشدی حالا به یه دست تو رو بغل کرد و بایه دست دیگه رانندگی میکرد منم از مطب اومدم بیرون و دویدم تا خودمو به ماشین بابایی برسونم وقتی صدای گریه هاتو میشنیدم انگار داشتن توی جیگرم کارد فرو میکردن روز بدی بود دیشب هم تا ساعت 2 بیدار بودی ...
27 آذر 1390

بدون عنوان

از همه دوستای خوبی که تو این مدت به وبلاگ من سر زدن من و شوفول ممنونیم برای همتون آرزوی روزای خوبی دارم ...
11 آذر 1390